امشب خیلی کار داشتم اما بچه ها نمی خوابیدند. برایشان قصه گفتم. از چند شب پیش سری دوم قصه های سندباد را شروع کرده ام. حالا سندباد سوار کشتی شده و با دوستانش علاءالدین و علی بابا و شلغم از مسقط به سمت کراچی راه افتاده. یک پرنده نامه ای برایشان آورد که باید به چابهار بروند و . هدف ازسری دوم قصه، آشنایی بچه ها با جغرافیای منطقه و دریا و ماهی هاست. سفر ازبندر بصره شروع شد، به بحرین رفتند و صید مروارید را تماشا کردند به جزیره ابوموسی رفتند و با ها جنگیدند و
سال ۲۰۰۷ برای کنفرانسی به ایالت هاوایی در آمریکا رفته بودم. کنفرانس که تمام شد وقت داشتم که در شهر هانولولو قدمی بزنم. قصد کرده بودم دایمند هد diamond head را ببینم. تپهای بلند مشرف بر دریایی شفاف. پیاده راه افتادم به سمت تپه. یک دفعه به تونلی رسیدم که قبل از آن چند اتوبوس پارک کرده بودند. شک کردم که مسیر پیاده کدام است. از یکی از راننده هایی که کنار اتوبوس ایستاده بود پرسیدم که مسیر رسیدن به قله کدام است؟ راننده مرا راهنمایی کرد و پرسید اهل کجایی؟ گفتم
درباره این سایت